زیارتت قبول

ساخت وبلاگ
با هم قدم می‌زدیم و هوای بین الحرمین را با گوش جان درک میکردیم خیلی حرفها گفته شد از مادر و پدر بزرگوارتان پرسیدم از فرزندت از همسرت از زندگی ات که روبراه است و تو مدام فقط میگفتی اوضاع تغییر کرده است عوض شده ام برگرد، و من متحیر فقط نگاهت میکردم و در دل دعا میکردم همه سلامت بوده باشین مبادا مانند گذشته در تنگنا بوده باشی و حضور مرا پذیرا شده باشی، یادم هست فوت دایی بزرگوارتان را و همواره برای شادی روحشان صلوات و فاتحه میفرستم، کاش یکبار مرا بخاطر خودم بخواهی که باشم، در همین بین ناگهان چهره ات پر از غم شد انگار پیرتر شدی و گفتی برگرد، و من فقط نگاهت کردم و تو دور شدی دور و باز هم دورتر، و من نمیدانم آیا برگشتنم به نفع توست، به نفع خانواده ات است، قطعا نه عزیزترینم، بودنم کنارت جز سختیهای زندگی ام که تنهایی به دوش میکشمشان برایت چیزی ندارد، من دورادور نگاهت میکنم و روزی هزار بار برایت میمیرم اما نخواه کنارت باشم و دوباره غرورم و وجودم را به پایت خرد کنم و تو در سکوت بخوانی ام و من التماس کنم به یک سلامت
دنیای عجیبیست دنیای غریبیست نمی دانم تا کجا منو تو در رویاهایم همسفریم امیدوارم در لحظه سفرم از این دنیا هنوز هم کنارم بوده باشی و با عشق چشم از این جهان ببندم که عین رستگاریست
مراقب خودت باش مهربانم، لطفا کمی مرا به خاطر داشته باش لطفا کمی مرا یاد کن و لطفا گاهی احوالی از من بپرس ولو در رویاهایم
شاید به نظر ابلهانه بیاید، اما من سیصدوشصت و پنج روز سال را تنها و تنها به این امید زندگی میکنم که لحظه سال تحویل شاید از تو پیامی داشته باشم و همیشه موقع سال تحویل که می‌رسد نمیدانم دعا کنم که یادم کنی یا اینکه از یاد ببری ام و به زندگی شیرینت برسی، اما همین یک سبب برای تو را زندگی کردن مرا کافیست نازنینم، مرد مهربان رویاهایم
برایت کلی دعا کردم برای سلامتی خودت و خانواده، برای پدر و مادرت، برای همواره به راه راست بودنت
مراقب خودت باش بهترینم، عشق ماهم، مرد مهربان رویاهایم
من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 11:30