رویایی از جنس صدا

ساخت وبلاگ

رویاهای صادقانه همواره مرا در دوگانگی رنج و مسرت غوطه ور کرده است، دیشب باز هم تو را در خواب دیدم یا بهتر است بگویم تو را ندیدم صدایت را دیدم، یک لحظه در گوش جانم صدایت طنین انداز شد گفتی من همیشه یادتم شب سه شنبه هم بسیار یادت بودم تو نیمی از وجود منی می ترسم بیش از این به تو گرفتار شوم ...

تا آمدم جواب بدهم برگشتم دیدم نیستی اما آنچه گفتی در گوشم همچنان تکرار میشد لحظه شیرینی بود اما یک غمی در اعماق قلبم سنگینی کرد، این فاصله آخر مرا خواهد برد، به سرزمین های دوره دور...

+دوستی پرسیدن چرا شب سه شنبه؟! 

والا نمیدونم دیدمش ازش میپرسم، شاید رویدادی در زندگی اش بوده است مرا یاد کرده :))

من تابحال او را در دنیای واقعی ملاقات نکرده ام 

این مدل پرسش ها باعث می شود خود سانسوری کنم در صورتیکه اینجا کلبه امن من برای نوشتن از اوست که قسمت بزرگی از قلبم است❤️

من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 21 تاريخ : شنبه 13 آبان 1402 ساعت: 18:43