به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن

ساخت وبلاگ

تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن
دل اهالی این کوچه را تصرف کن

قدم بزن وسط شهر باصدای بلند
به عابران پیاده غزل تعارف کن

وبی بهانه تبسم کن و نگاهت را
شبیه آینه ها عاری از تکلف کن

سپس به مجلس ترحیم یک غریبه برو
وچشم های خودت را پر از تأسف کن

صدای ضبط,اتوبان,هوای بارانی
به خود بیا! نرسیده به قم توقف کن

سلام دختر باران! سلام خواهر ماه!
بهشت را به همین سادگی تصرف کن 

آقای حمیدرضا برقعی 

در رویایم پریشان بودی، از صمیم قلب دعا کردم و نایب الزیاره بودم 

خدا نگهدار و پشتیبانت باشد عزیزم

من هنوز هستم...
ما را در سایت من هنوز هستم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fshokooh-zendegi5 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 1:49